به روز رسانی اسفند ۹۳: دیگر کمتر کسی است که نداند امین رضا وهوش اصفهانی (یا به اصرار خودش امیر وهوشی) چه نقش موثری در استارتآپهای مطرح آیتی دارد و با سرمایه گذاری و راهنماییهایش چقدر در پیشرفت آنها موثر بوده. دیگر امیر وهوشی فقط بیپ و شرکت رهنما نیست، کافه بازار و هدفون و دیجیکالا و تعداد زیادی از استارتآپهای دیگر زیر دستان او جان گرفتند.
بیپ شرکت تامین کنندهی محتوایی است که بسیاری از سرویسهای پیامک ایرانسل را عرضه میکند. این نوشته خلاصه و پیش نویس متن گزارشی است که همراه آرش برهمند از شرکت بیپ انجام شد. این نوشته صرفا برای آشنا شدن با فضای گفتگوست اما حاوی اطلاعات باارزشی از نحوهی مدیریت یک شرکت آیتی است. میتوانید نسخهی ویرایش شده و کامل این گزارش را همراه عکسهای شرکت در شمارهی ششم ماهنامه پیوست مطالعه کنید.
امیر وهوشی
ساختمان شرکت دو خیابان با دفتر نشریه فاصله دارد ظاهرش ساده است و هیچ نشانی از شرکت مشاهده نمیشود. در طبقهی دوم ابتدا راهرویی باریک را میبینی و پیش خود میگویی چه شرکت کوچکی مانند فیلمهای فانتزی بعد از آخرین پیچ راهرو به اتاقی میرسی و ناگهان دهها نفر را میبینی با تکاپو مشغول کار هستند.
امیر وهوشی مدیر عامل شرکت رهنما فردی میان سال است با موهای جو گندمی که انرژی یک جوان را در خود دارد. با ته لهجهای که از سالهای زندگیاش در اصفهان باقیمانده سرگذشت شرکت را مثل یک داستان افسانهای باستانی با ریز به ریز جزئیات تعریف میکند. برای گفتگو به اتاقی میرویم که به گفته امیر وهوشی فاقد تشریفات مرسوم بوده و برای ارتباط نزدیکتر با کارمندان درست کرده است.
سال ۵۶ در اصفهان متولد شد. ۲۱ سالگی نقطه عطف زندگیش است. چهار سال است پدرش دچار سکتهی مغزی شده و با سه سکتهی دیگر در یک فرآیند مرگ تدریجی ۱۷ ساله قرار گرفته. فرآیندی که تمام اندوختهی چند سالهی پدر را نیست و نابود میکند. همین موضوع باعث میشود که امیر وهوشی بداند پدر هیچ سرمایهای برایش باقی نمانده و باید همه چیز را از نو بسازید. برای همین به دنبال مسیر خودش میرود. خانواده میخواهد امیر وهوشی را به دانشگاه بفرستد او هم اطاعت امر میکند اما وقتی وارد دانشگاه صنعتی اصفهان میشود و آن را با خواستههایش در تضاد میبیند، تصمیم میگیرد بیخیال محیط آکادمیک شود. به قول خودش درس خواندن صرف در دانشگاه سیرابش نکرد.
میلش به انجام کارهای ناگهانی و نو از همان زمان در وجودش شعله میکشد. یک سال بعد از دانشگاه، تحت تأثیر جو حاکم به حوزه میرود تا به مطالعه فقه بپردازد. اما بعد از خواندن کتابی این راه را هم رها میکند.
در دوران دانشگاه عضو گروه شعری میشود که به نظرش بزرگترین دستآوردش از ورود به دانشگاه است. تمام طول هفته برای شعر جلسه بعد مطالعه میکند تا دست پر به محفل برود و از تأیید دیگران تا میتواند لذت ببرد. دربارهی دلیل جذب شدنش به این گروه میگوید: «قضاوت جمع دربارهی نظراتم جذاب و به نوعی دموکراسی فکر بود».
از طریق یکی از افراد همین گروه با با فرهاد رهنما فرزند فضل الله رهنما صاحب کارخانجات پلار آشنا میشود.
در فروردین ۷۸ همراه دو هم دانشگاهیاش مهران ابراهیمی و امین بیتاللهی به دفتر رهنما در عباس آباد میروند. کمی با تاخیر وارد دفترش میشود. رهنما پیش از هر چیز از اینترنت میپرسد و از شرکت تازه تاسیس و آیندهدار آمازون. لحظه به لحظهی آن روز یادش است: «بعدش یک بیزینس ویک درآورد و گفت تا دستاهایم را میشویم این را بخوانید تا ببینم چه فهمیدهاید». مقالهی بیزینسویک درباره آمازون است روزگاری که یک کتاب فروشی ساده بود و تازه داشت جان میگرفت. با خواندن آن مقاله فهمیدند که هیچ چیز از مدل کسب و کار و تجارت نمیدانند. میگوید: «آن زمان تازه با مهران html یاد گرفته بودیم و با خواندن آن مقاله فهمیدیم که ما فقط فنی هستیم».
افسانه رهنما
رهنما را یک گیک واقعی میداند که با وجود سنش تمام اخبار و تکنولوژی روز را دنبال میکرد و هیچ وقت مطالعهی نشریهی نیوز ویکش قطع نمیشد. رهنما عاشق فناوری اطلاعات و انجام کارهای نو است و خط فکریاش را یک بار در اتاق بازرگانی ایران آشکارا بیان میکند و میگوید: «من اگه یک رسالت داشته باشم این است که شما را از عهد زیره بکشانم به عهد آیتی».
سال ۷۸ فرهاد رهنما راهاندازی یک سایت اطلاعات محور به نام رهنما دات کام را در سر دارد تا مشابه یاهو افراد را برای رسیدن به محتوای مورد نظرشان راهنمایی کند. ظاهرا آن موقع خودشان هم نمیدانستند میخواهند چه کار کنند. صرفا دنبال این بودند که در آن سالهای ابتدایی ورود اینترنت به ایران از این غول آینده دار استفاده کنند. در تابستان همان سال به سبک اسطورههای درهی سیلیکون در زیرزمین خانهای به همراه تیم سه نفره شان کار را به صورت جدی شروع میکنند و با افرادی که میشناسند اعضای تیم خود را افزایش میدهند.
امیر وهوشی به خاطر علاقهاش بخش ورزشی را در دست میگیرد و با همکاری دوستش اسکن روزنامهها را روی سایت قرار میدهد. به خاطر جدید بودن اینترنت در آن سالها بیشتر مخاطبان سایت، ایرانیهای خارج از کشور هستند که بازخورد خوبی هم از آنها دریافت میکنند. با پیشرفتی که در کار دارند تصمیم میگیرند که به سمت تجارت الکترونیک بروند و با فروش کتاب و موسیقی و سیدی و صنایع دستی و گل کسب درآمد کنند. سایتهای ایران بوک شاپ، ایران ملودی، سیدی نما، ایران هندی کراوز، پرشین فلورا، هندی فلاورز حاصل این تصمیمات است. میگوید: «همهی اینها الگو بود. ما نمونههای خارجی را میدیدیم و عینش را کپی میکردیم». تعدادی از سایتها هم تبدیل به یک تجارت موفق میشوند طوری که در پرشین فلورا در مناسبهای مهم روزانه ۲ الی ۳ هزار سفارش دریافت میکنند. تأمین کنندهی سایت هم دوست گل فروش اصفهانیاش است.
ایران بوک شاپ را در زمانی راه میاندازد که وب مشکلات زیادی با زبان فارسی دارد. برای همین مجبور هستند توضیحات کتاب را به صورت عکس در کنار تصویر کتاب روی سایت قرار دهند. مردم درخواست کتابهای قدیمی میدهند، برای همین به تهران میآید و از دستفروشها کتاب میخرد و چندین برابر قیمت به ایرانیان خارج از کشور میفروشد. گرچه بعد از مدتی فروشندهها متوجه میشوند و دیگر با او کار نمیکنند. دربارهی همکاریاش با دیگران میگوید:« البته ما برای فروش هر کدام از اینها همکار خاصی داشتیم. کتاب را با خانم نازی ستاری صاحب کتاب فروشی آتروپات و ایران ملودی را با فرشید هندی راه انداختیم».
آن زمان با یک دستگاه آکایی کاستها را به فایل کامپیوتری تبدیل میکنند و قسمتهایی از آن را روی سایت قرار میدهند که بعدها تمام آنها از بین میرود.
بین سالهای ۷۸ تا ۷۹ همین روند را ادامه میدهند و تعداد بسیار زیادی سایت مخصوصا برای مشتریهای خارجی طراحی میکنند. میگوید: «حتی سال ۷۹ یک سایت WAP برای نمایش لیست رستورانهای لندن طراحی کردیم. اون شخص آقای شایگان الان فاندر آتیه داده پرداز است». عامل ضعفشان در آن سالها را عدم تمرکز میداند، عاملی که بعدها یکی از دلایل نابودی شرکت میشود.
آن تیم کوچک سه نفره ظرف مدت یک سال به ۲۵ نفر میرسد و شرکت هم از زیر زمین به ساختمانی در انقلاب نقل مکان میکند. دلیل پیشرفت و موفقیت آن موقع از شور و اشتیاقشان ناشی میشود. میگوید: «انگیزه خیلی زیاد بود. صبح ساعت ۷ از خانه بیرون میآمدم و تازه ۱۱ شب بچهها را به خانههایشان میرساندم و حتی در راه خانه هم با آنها دربارهی کارهای جدید صحبت میکردم».
مدتی بعد در تیر ماه ۷۸ شخصی به نام علی فرصت هم به جمع آنها اضافه میشود و رهبری تیم را بر عهده میگیرد.
میگوید از ۷۸ تا ۸۸ یک شرکت تکنولوژی محوری بودند که پولی که به دست میآوردند فقط برای حیات شرکت بود و سودی برای سهامداران نداشت. شرکتی که آنها راه اندازی کردند برای یک دهه هیچ فایدهای نداشت و حتی گاهی به فکر تعطیلی آن هم افتادند. با این حال هیچ وقت نا امید نشدند و دست از تلاش دوباره بر نداشتند.
ریاست جمهوری کلینتون در سال ۲۰۰۰ تمام معادلات شرکت تازه تاسیس رهنما را به هم میزند. امیر وهوشی معتقد است دو اتفاق جهت تجارتشان را عوض کرد. یکی ترکیدن حباب دات کام و دیگری تحریمهای سال ۷۹. میگوید: «هم نگران این بودیم که رفت و آمدهایمان با خارج قطع شود و برای سرمایههایشان ریسک ایجاد کند هم اینکه حساب بانکی ما که نزدیک ۷ هزار دلار بود بلوکه شد» تا سال ۸۰ شرکت هنوز ثبت نشده است و سرمایهها هم در حسابهای علی فرصت و فرهاد رهنما قرار دارد.
در فرودین ۷۹ همه جمع میشوند تا در یک جلسه سرنوشتساز دربارهی ادامه دادن یا ندادن کار تصمیم گرفته شود. در آن جلسه رهنما میخواهد به خاطر خوب کار نکردن علی فرصت، امیر وهوشی وهوشی را مدیر عامل کند و علی فرصت رئیس هیئت مدیره میشود. این تصمیم بعدها اختلافات را بیشتر میکند تا جایی که علی فرصت شرکت را تحت فشار گذاشته و سایت پرشین فلورا را از آنها میگیرد. علی فرصت چندی بعد نیمی از کارمندان شرکت رهنما را جذب و برای خودش شرکت جدیدی به نام «اکسیر» تاسیس میکند. با این حساب امیر وهوشی در سن ۲۳ سالگی انواع دعواهای تجاری و دعوای سهام داران را تجربه میکند.
هر روز اتفاق جدیدی مسیر شرکت را تغییر میدهد «یک روز نزد آقای امری رئیس کل پست اصفهان رفته بودیم تا وب سایتی را به او بفروشیم که صحبت از سرویس ۱۹۳ کرد». این سرویس که در تهران دست آورد خوبی داشت کارش این بود که هرکس میخواست با آن شماره تماس میگرفت و خرده فرمایشاتی را اعلام میکرد. از خرید نان سنگک گرفته تا رساندن ظرف غذا جزو کارکردهای این شماره میشده است. اما مشکل بزرگ گنگ بودن یک سفارش تلفنی بود. تیم امیر وهوشی با راه اندازی یک وب سایت این سرویس را کامل کرد و آن را به سمت شفافتر شدن سوق داد. اینگونه تقریبا اولین سرویس خرید اینترنتی در ایران آغاز به کار کرد. اما آنها با جذب شرکتهای دیگر کار را گستردهتر کردند، خودشان مسئول تجارت الکترونیک شدند و پست را به عنوان سیستم توزیع در نظر گرفتند.
بیپ متولد میشود
در نیمهی دوم سال ۸۵ کارت بیپ متولد میشود. «ابتدا ایده این بود که از روی وب پیامک بفرستیم، بعد به تبدیل شد به ارسال پیامک به خارج از کشور و ایدههای دیگر مثل فال حافظ، اخبار و آب و هوا هم به سرویسها اضافه شد. فقط کافی بود کارت آن را از مغازهها بخری». سرویس پیامک ناشناس محبوبیت این پروژه را دو چندان میکند. هدف اصلی از راهاندازی این سرویس این بود که کارمندان یک شرکت بتوانند به صورت ناشناس بازخورد خود را به مدیران ارسال کنند. اما ظاهراً جامعه این سرویس را برای دوستیابی میداند و شرکت ظرف ۳ ماه ۲۰۰ هزار مشترک پیدا میکند. «ما کلی عامل فروش در دانشگاهها پیدا کردیم که کارتها را چندین برابر قیمت در بازار سیاه میفروختند». تا اینکه در انتخابات شوراها شخصی به صورت ناشناس رئیس شورای شهر را تهدید میکند و کار به وزارت اطلاعات میرسد و باعث میشود مخابرات سرویس را ببندد.
پایان رویا
اما این مشکلات کم کم خود را نشان میدهد. در سال ۸۸ وضعیت شرکت طوری میشود که تقریباً نابود شده به حساب میآید. نزدیک به ی میلیارد تومان بدهی که ۷۰۰ میلیون آن قطعی است و ۳۰۰ میلیون دیگر به خاطر شفاف نبودن سیستم پست مشخص نیست و اگر مدرکی بیاورند میتوانند آن را نیز بگیرند.
شرکت در انتهای کار خود است. یک میلیار تومان بدهی، بسته شدن راههای کسب درآمد و تعداد زیادی کارمند که منتظر حقوق خود هستند، بدون اندکی پس انداز.
«در آن بازهی زمانی کاملاً دچار افسرگی شدید شده بودم و اصلاً نمیدانستم باید چه کار کنم. مشکل این بود که پولی نداشتیم که بدهیم بروند و رفتن به این معنا بود که دیگر ادامه نده. همه را جمع کردم گفتم ما در شرایط بسیار بدی هستیم من دیگر مسئولیتی قبول نمیکنم هرکه میخواهد از این شرکت برود. زندگی خودتون را به سرنوشت این شرکت پیوند نزنید» اواخر پاییز با ایدهای جدید حقوق تمام افراد ۳۰۰ هزار تومان میشود و همین کار عدهی دیگری را هم از شرکت جدا میکند. «مشکل این بود که بدنهی این چند ساله نیروی با سابقه ساخته بود و اینها حاضر نبودند به کارهای کمتر از یک حدی دست بزنند. به نوعی همه رئیس بودند و اختلافها هم شدید بود» این روند باعث شد تا هیچ کاری انجام نشود و شرکت هر روز در مقابل بحران جدیدی قرار گیرد. برای همین این اخراجها به نفع شرکت شد و افراد خالص را از نا خالص جدا کرد.
سلام
میشه لینک یه نسخه گرافیکی تور که کار هم بکنه رو بدین دانلود کنم؟
یا یه لینک آموزشی
یا یه ایمیل واسه چت
یا irc
یا…
مطمئنا همان سایت تور بهترین منبع است.
https://www.torproject.org/projects/obfsproxy.html.en
این هم ویرایشی که آخرین باری که از آن استفاده کردم کار میکرد.
سلام
اطلاعات تماسی چیزی ، توئیتری چیزی از آقای وهوشی دارید ؟
صفحه لینکدین: https://ir.linkedin.com/in/amirvohooshi
با سلام
البته شرکت رهنما مدیون زحمات دوستان زیادی است که تمام وقت و زندگی شون رو صرف رهنما کردند و در سختیهای زیادی که در برخی موارد شاید منجربه ورشکستگی رهنما میشد ایستادند خیلی راحت رفتند و الان هیچ اسمی از اعتمادی اطرج شاهین رفیعی میرمحمدی و موسوی و معینی ها نیست و رهنما فقط مثل نردبان از اونها بالا رفت
سلام
بخش بخش مطالب بالا رو خوندم و خیلی یاده خودم افتادم .. البته که من از ایشون خیلی کوچکترم ولی شباهت های زیادی وجود داشت .. ، آقای وهوشی گرچه احتمالا شما چنین مواردی رو مطالعه نمیکنین ولی چیزی که واضحه اینه که خیلی با تجربه هستین و منم تشنه یادگیری چه بسا بوی پیشرفت هم داشته باشه که چه بیشتر ..
از این که چنین مطلبی رو منتشر کردین ممنونم امیدوارم موفقیت توشه راه زندگیمون باشه.
شرکت بیپ؟ همون شرکت دزد ارزش افزوده رو به عنوان شرکت موفق اسم گذاشتین؟ دم شما گرم بابا! به شخصه حدود یکسال از ایرانسل بابت کسر هزینه خدمات ارزش افزوده (که تنها یک ماه لطف کرد خدمت رو ارائه کرد) پیگیر شدم. و در نهایت به هیچی نرسید! این اتفاق مربوط به سال ۹۲ هست! معلوم نیست چندین هزار یا چندین میلیون نفر رو آلوده کردند 🙂