«داستان یک شروع» مطلبی چند قسمتی درباره ماجرای شکلگیری میبریم و مسیری است که طی این سالهای کم طی کردم. قسمت اول را اینجا بخوانید. این قسمت از یک رویداد غیر منتظره میگویم که مسیر کاری من را تغییر داد: لین استارتاپ ماشین.
۲۰ سالم است. با تجربه کمی در کار خبرنگاری خیلی اتفاقی پایم به رویداد استارتآپی «لین استارتاپ ماشین» باز میشود. قرار است به عنوان خبرنگار رویداد افتتاحیه را پوشش دهم اما شب قبلش با خودم فکر میکنم «اگر شانس این را داشته باشم که ایدهام را مطرح کنم چه؟» آیا میتوانم رویایم برای راه اندازی یک استارتآپ را آنجا به حقیقت تبدیل کنم؟ آیا وقت آن نرسیده به جای مکتوب کردن موفقیت دیگران خودم جریان ساز باشم؟
همان شب شروع میکنم به فکر کردن درباره یک ایده قدیمی که دوستش داشتم: «سیستم کنترل سلامتی و کالری سنج». مادر و پدرم هر دو تحرک کمی داشتند و در عین حال گمان میکردند همان پیاده روی اندک و انجام کارهای خانه برای تحرک کافی است.
این شد که به فکر راه اندازی این سیستم افتادم. اسمش را هم همان شب گذاشتم «سپاس: سامانه پایش سلامتی» که مثلا این طور به نظر بیاید که فکر همه جا را کردهام. اما خب هیچ چیز درباره ساختش نمیدانستم. آن زمان هیچ تیم ایرانیای رو این موضوع کار نمیکرد و تقریبا تا دو سال بعد هم کسی وارد ماجرا نشد.