همه چیز با این شماره رادیو گیک شروع شد. در این خبر از ترجمهی اشتباه و عجیب لغت گیک در کتابی به نام پندراگن صحبت شده بود. جایی دیگر، دوستی که خودش را یک گیک میدانست یادداشتی نوشت و به صورت کاملاً صادقانه احوالات درونی خودش یا دیگر گیکهای امثال خودش را بازگو کرد. این نوشته بهقدری خوب بود که تصمیم گرفتم آن را در کنار نظرات خودم در اینجا منتشر کنم.
من تا قبل از خواندن این یادداشت خودم را یک گیک نمیدانستم اما بعد از خواندن یادداشت و بعد از افروخته شدن احساسات مشترک، حس کردم من هم گیک هستم.
اما گیک چیست؟ این یک تعریف اصولی است. اما به زبان ساده گیک عاشق است. یک چیز را شدیدا دوست دارد حتی اگر بداند این دوست داشتن به او ضرر میزند گیک یک چیز را با تمام تلخیهایش دوست دارد و از دوست داشتن آن خسته نمیشود یک گیک الزاماً عاشق دیجیتال نیست میتواند خورهی هر چیزی باشد از کمیک استریپ گرفته تا ربات (شکل).
ما گیک هستیم، بر اساس شور و اشتیاق حرکت میکنیم، کاری رو انجام میدیم که از انجامش لذت میبریم، مشوق ما پول یا شهرت یا خیلی از چیزهای دیگه نیست، برای ما ارزش چیز دیگهای هست، و چون تمرکز بر علایق خودمون داریم، معمولا در اجتماع منزوی هستیم.
در ابتدا کاری نداریم آن چیز چه سودی برای ما دارد اما در مرحلهی بعد آن را برای خودمان توجیه میکنیم و به خودمان میقبولانیم که آن چیز سر تا پا سود است و آیندهی درخشانی دارد.
گاهی اوقات حس میکنیم دیگران ما را نمیفهمند. حس میکنیم میان یک سری آدم احمق زندگی میکنیم که چون از علاقهی ما خبر ندارند، نیم که هیچ، تمام عمرشان بر فناست. دوست نداریم وقت با ارزشمان را برای کسی تلف کنیم که از علایقمان سر در نمیآورد. دیگران را به علاقهمندیمان دعوت میکنیم تنها به این خاطر که دوست داریم دربارهی آن با کسی حرف بزنیم و اگر ذرهای بیمیلیاش آشکار شود او را با لبخندی وارد لیست سیاهمان میکنیم. با این حال جامعه را میبینیم، دربارهی آن نظر میدهیم، میخواهیم روی آن تأثیر بگذاریم و سرنوشت آن برایمان مهم است.
ما مثل آدمای دیگه احساسی قوی داریم، اما برای اینکه قادر به بیان اون نیستیم دیگران ما رو آدمهایی بی احساس میبینن.
دنیای ما صفر و یکی است. یا یک چیز را دوست داریم یا از آن متنفریم. یا احساساتمان را نمیتوانیم بیان کنم یا گاهی اوقات آنها را بیپرده به زبان میآوریم که در هر دو حالت همه چیز را خراب میکند. برای همین هرکس ما را یک طور میبیند یا روی صفرمان را دیده یا روی یکمان را. یا ما را بیاحساس میداند یا ما را به کنترل نکردن احساساتمان محکوم میکند.
ما مثل هر موجود زندهی دیگه از تنهایی بیزاریم، اما از اذیت دیگران هم بیزاریم، کسی که ما رو درک نکنه، اگر کنار ما باشه، اذیت میشه!
وسایل دیجیتالی (یا چیزهای دیگر) بهترین دوست ما است. آنها ما را میفهمند. ما هم آنها را میفهمیم. این همان چیزی است که میخواهیم. همه چیز دارد و همه چیز را میفهمد و بدون اینکه حتی یک کلمه حرف بزند همه را در اختیارمان میگذارد، همه جا همراهمان است و در تمام احساساتمان شریک میشود. اما ما ربات نیستیم گاهی اوقات کنار خانواده بودن تنها چیزی است که آراممان میکند.
… بحثهایی که در اطرافمون اتفاق میوفته و کلماتی که توش رد و بدل میشه، خارج از دایرهی کلمات و لغات ما هست، ما وارد بحث نمیشیم، چون اگه وارد شیم، حرفی برای گفتن نداریم.
دوست نداریم بیهوده حرف بزنیم. به سختی احوال پرسی میکنیم و معمولا اگر با کسی کار واجبی نداشته باشیم سمت او نمیرویم. دوست داریم حرف زدنمان نتیجه داشته باشد حتی گاهی اوقات با اینکه جواب یک مشکل را میدانیم اما چون حس میکنیم طرف حرفمان را قبول نمیکند و حرف زدنمان نتیجهای ندارد آن را نمیگوییم.
ما گیک هستیم، دوست نداریم عوض شویم اما اگر زندگی مجبورمان کند میتوانیم مدتی علاقهمندی هایمان را کنار بگذارم اما باز هم هیچ وقت بیخیالش نمیشویم!