استارت‌آپ در ایران مثل مرغ عزا و عروسی شده است. هر اتفاقی که می‌افتد بالاخره یک ربطی به استارت‌آپ‌ها دارد. از این طرف آدم از کسانی که انتظار دارد و گمان می‌کند بیشتر می‌فهمند هم حرف‌های عجیبی می‌شوند. معمولا افراد درباره استارت‌آپ‌ها شروع به اظهارنظر می‌کنند بدون اینکه با مفهوم استارت‌آپ آشنا باشند. در این نوشته می‌گوییم چرا خیلی از ایرادها وارد نیست.

۱- مفهوم استارت‌آپ در ایران شوآفی بیش نیست

طبیعی است که هر مسئله جدیدی در بدو ورود به جامعه موافق و مخالفانی دارد. استارت‌آپ هم یکی از آن مفاهیم و فرهنگ‌هایی بود که وقتی وارد ایران شد افرادی را به سمت خود کشاند و چون رشد انفجاری و سریعی داشت بسیاری نسبت به آن جبهه گرفتند. خود من یکی از آن کسانی بودم که تمام ماجرا را یک حباب می‌دانستم و در یادداشتی در اسفند ۹۴ به آن اشاره کردم. اما اشتباه من این بود که ماجرا را از بیرون گود و کاملا رادیکالی می‌دیدم. درست است که استارت‌آپ‌ها ذاتا شوی زیادی را به همراه دارند اما آنچه در نهایت آنچه حاصل می‌شود آن قدر ارزشمند است و می‌توان شوهای پیش‌اش را فراموش کرد. چیزی که برای استارت‌آپ‌های ایران رخ داد صرفا مرحله گذاری بود که برای هر جامعه و زیست بومی رخ می‌داد. حالا هرچه می‌گذرد فضای کسب و کار و کارآفرینی ایران به سمت پخته شدن پیش می‌رود و بازیگران با وظایف و رفتار حرفه‌ای خود بیشتر آشنا می‌شوند. همین طور سختی های کار هم باعث می‌شود خیلی ها که توانایی اش را ندارند به سمت آن نروند.

۲- از هر ۱۰ استارت‌آپ ۹ تای آن شکست می‌خورند

البته این جمله تا حدودی درست است. اما مسئله وقتی کش دار می‌شود که افرادی از این گزاره برای دست انداختن راه اندازی یک کسب و کار جدید استفاده می‌کنند اما یک نکته را در نظر نمی‌گیرند این نرخ شکست احتمالا در هر پروژه جدیدی وجود خواهد داشت. اگر شما تصمیم بگیرید یک سایت خبری راه‌اندازی کنید، اگر بخواهید کانال تلگرامی بسازید و از آن کسب درآمد داشته باشید، اگر بخواهید هر پروژه گنگی را بدون سرمایه گذاری زیاد شروع کنید احتمال بالایی برای شکست دارید. پس این درصد شکست مختص استارت‌آپ نیست برای هر پروژه‌ای است که به این سبک راه اندازی شود یعنی بنیان گذار سرمایه زیادی نداشته باشد و بخواهد همه چیز را از صفر شروع کند و بسیار هم آزمون و خطا در راه باشد این نرخ وجود دارد. اینکه از هر ۱۰ استارت‌آپ ۹ تای آن شکست می‌خورند نشانه ضعف این فرهنگ و این روش کسب و کار نیست نشان ارزش بالای آن یک بازمانده است.

۳- اگر استارت‌آپ زدن کار سود دهی بود که همه استارت‌آپ می‌زدند

کارآفرینی، رهبری و سال‌ها وقت گذاشتن روی یک پروژه اعصاب و روحیه خاصی را طلب می‌کند. هرکسی نمی‌تواند در پیچ و خم راه‌اندازی یک استارت‌آپ دوام بیاورد. شما در یک استارت‌آپ ماه‌ها روی یک موضوع ثابت و حل یک مشکل وقت می‌گذارید بدون اینکه مطمئن باشید این کار درست است یا پول مناسبی از آن درمی‌آید. این به شدت شما را شکننده و آسیب پذیر می‌کنند. بسیاری از کسانی را که با مشکلات بسیار به تیم خود اضافه می‌کنید تاب این فشار و گنگی در کار را ندارند و به سرعت شما را ترک می‌کنند. برای همین شاید از بیرون راه‌اندازی استارت‌آپ کار جالب و هیجان انگیزی باشد اما حتی آن‌هایی که به توانایی‌های خود مطمئن هستند هم بعد از یک سال از این روش کاری می‌برند.

۴- وقتی یک شرکت بالغ هست چرا در یک استارت‌آپ دست و پا بزنیم

این هم یک مسئله نسبی است و چنین دیدگاهی در مسائل دیگر هم به وفور وجود دارد. در دنیای لینوکس همیشه می‌گویند کار کردن روی یک توزیع منطقی‌تر از ساخت یک توزیع جدید است یا در فضای کسب و کار سنتی می‌گویند کار کردن در یک مال یا پاساژ بزرگ بهتر از کار کردن در مغازه مستقل است. کسب و کارهای کوچک مهمترین بازیگران یک اقتصاد پویا هستند. این کسب و کارها نشان می‌دهند که می‌توان بدون پول دولت و قدرت مرکزی هم کاری را راه انداخت و قدرتمند شد در حقیقت هرچه پذیرش جامعه و اقتصاد کشوری برای از صفر راه انداختن یک کسب و کار آماده تر باشد آن جامعه فرصت های بیشتری برای شکوفایی اقتصادی دارد.

۵- چرا آدم در جایی که کار کند که برای ماه‌ها حقوق نگیرد؟ زندگی خرج دارد

راه اندازی استارت‌آپ یک چالش مهم دارد و آن هم نداشتن درآمد تا چند ماه است. شما ممکن است تا دو سال هیچ درآمدی نداشته باشید و باید برای این شرایط علاوه بر پس‌انداز آمادگی ذهنی هم داشته باشید. اما این بدین معنی نیست که این وضع همیشه باقی می‌ماند. تقریبا می‌توان با اطمینان گفت که آینده پر پولی در انتظار شماست. حتی اگر اولین کسب و کارتان هم شکست بخورد بالاخره راهش را پیدا می‌کنید و در سومین یا چهارمین کار موفق خواهید شد. آنجاست که بعد از چند سال بسیار بیشتر از سال‌هایی که به سختی تحمل کردید کسب درآمد خواهید داشت. البته که هیچ چیز قطعی نیست.