وقتی فیلم Into Wild را دیدم آن را مانند تجربه غریب و گمشده‌ای یافتم که باید هرچه زودتر به قلبش می‌زدم.

پسری که یک روز تمام دار و ندارش را رها می‌کند تا به اصالت خودش برگردد. برای همین پیش از آنکه پایش به دانشگاه برسد بدون هیچ داشته‌ای به طبیعت می‌رود و باقی عمر خودش را جدا از جامعه در آنجا زندگی می‌کند.

برای من که طبیعت را مادر اصلی انسان می‌دانم این سفر در حقیقت بازگشت به اصالت انسانی خویش است. طبیعت و تنهایی اجازه می‌دهد بار دیگر به خود رجوع کنیم و در آنجا به دنبال آن چیزی بگردیم که احتمالا در زندگی مدرن روزمره گم شده است.

این روزها که با وبلاگ سبک‌تر آشنا شده‌ام و سه نویسنده‌اش را در اینستاگرام دنبال می‌کنم دوباره یاد فیلم Into wild افتادم و دلم برای شیرجه در اتفاقات پیش‌بینی نشده آن هم در رویارویی با طبیعت لک زده است. وبلاگ سبک‌تر حاصل تلاش سه دختر است که سفر و زندگی سیال را خیلی ساده‌تر و رهاتر از چیزی که ما داریم؛ تجربه کرده‌اند. بدون برنامه روزانه و بدون پول زیاد و بیشتر با کمک ماشین‌های عبوری و خانه دیگران سفرهای زیادی را تجربه کرده‌اند. آنها غول خوابیده درونم را دوباره قلقلک دادند که با وجود تمام نگرانی‌ها برای شش ماه دیگر دست به یک تجربه جدید از سفر بزنم.

پی‌نوشت: دومین سفر کوله‌ایم هم ناموفق بود. آوارگی و بی تکلیفی را دوست نداشتم. ترجیح می‌دادم ذهنم از اینکه «شب کجا بخوابم» یا «چطور برگردم» راحت باشد و به چیزهای «مهم‌تری» فکر کنم. گاهی فکر می‌کنم شاید من برای همین زندگی ماشینی ساخته شده‌ام روزگاری که برتری در اینکه چند کتاب خواندیم و در طول روز چقدر کار کردیم خلاصه می‌شود.

پی‌نوشت۲: حتی به این نتیجه رسیدم که وبلاگ سبک‌تر صادقانه نمی‌نویسد. سعی دارد سفر را شیرین‌تر از چیزی که واقعا وجود دارد توصیف کند.