من بالاخره فرصت کردم تمام ریپلای‌هایی که درباره توییتم شده بود رو بخونم. این برام یک مواجه جالب با شرایطی بود که عده زیادی قبولت ندارن شبیه این فیلم‌ها که بهت گوجه فرنگی پرت می‌کنن و برای همین دوست داشتم تحلیلش کنم. پاسخ‌ها چند دسته بود:

  • (۱۵ درصد) فقط فحش دادن

Example image

  • (۳۰ درصد) بدون اینکه دلیلی بیارن مسخره کردن یا رد کردن

Example image

Example image

  • (۲۰ درصد) شروع کردن به توجیه کردن که تو بلد نیستی

Example image

  • (۵ درصد) سعی کردن منصفانه نقد کنن
  • (۱۵ درصد) سعی کردن راهنمایی کنن
  • (۵ درصد) حمایت کردن و از تجربه مشابه گفتن
  • (۱۰ درصد) طرفدارها رو مسخره کردن یا به چالش کشیدن

البته وقتی که باهاشون وارد گفتگو می‌شدم ممکن بود جهبه‌شون تغییر کنه و تقریبا ۳۰ درصد از افردای که با فحش و تمسخر گفتگو رو شروع کردن بعد از جواب من و دعوت‌شون، به گفتگو وارد شدن. در این مواجهه من خیلی به این فکر کردم که با ما چی کار کردن که ابزار بحث و گفتگو رو از دست دادیم. وقتی درباره یک سیستم کامپیوتری که فرسنگ‌ها با هویت ما فاصله داره این طور جبهه می‌گیریم که انگار به هویت‌مون حمله شده (البته که شاید بعضی‌ها اپل رو به هویت خودشون تبدیل کردن) فردای آزادی که انواع تفکرها در حال چالش بحث هستن چطور می‌خوایم تعامل کنیم.

image-14020125125549675

image-14020125125549675

چندتا ایراد به رشته توییت من وارده:

  • کانتکست ماجرا رو خوب توضیح نداده بودم. من تجربه اولین مواجهه‌ام با مک رو نوشتم اونم حاصل یادداشت‌هایی که همون موقع (مثلا ۶ ماه پیش) یه گوشه نوشته بودم. تعداد زیادی از چیزهایی که نوشته بودم حل شده بود یا اهمیتی نداشت اما در اولین مواجه برای من تعجب برانگیز یا منفی بود. برای همین خیلی‌ها شروع کردن به راهکار دادن یا گفتن اینکه تو بلد نیستی در صورتی که مسئله بلد بودن نبود. مسئله «اولین مواجه» یک کاربر با یک محصول بود.
  • به خاطر اینکه داشتم یادداشت‌های قدیمی رو استفاده می‌کردم یه جاهایی سوتی دادم واقعا. مثلا همین اپیک گیمز یا یه سری نرم‌افزارهای دیگه رو نمی‌دونم چرا انتظار داشتم تو استورش پیدا بشه (در صورتی که معمولا نمی‌تونی یه استور رو از یه استور دیگه دانلود کنی). شاید به خاطر اینکه انتظار داشتم اکوسیستم اپل همه چیز تموم باشه و اگه چیزهایی در سایر اکوسیستم‌ها نقص داره اینجا دیگه نداشته باشه. شاید هم اصلا به مرور زمان اون حس‌های اولیه‌ام دچار فراموشی و تغییر شدن.
  • من از نوشتن این توییت یک هدف مهم داشتم. اونم چیزی که قبلا خود من رو گیر انداخته بود و می‌خواستم بقیه توش گیر نیفتن «اپل چیزی که در تبلیغات میگن نیست پس حسرتش رو نخورید» و این کمک کنه فارق از جو موجود درباره خریدن یا نخریدنش فکر کنید. من مدت‌ها فکر می‌کردم چیز زیادی رو دارم از دست میدم در حالی که نهایت ۲۰ درصد بهتر از محصولات دیگه است.

  • چیزهای کوچک با چیزهای بزرگ قاطی شده بود. همین باعث شد تا یهو مثلا مخاطب یه چیز مسخره بخونه و کل ماجرا براش بره زیر سوال. همین طور اولویت نقدهام هم مشخص نبود. مثلا با لاگین در مک شروع شده بود اما الزاما اون بدترین تجربه نبود.

image-14020125125549675

  • من نقد منصفانه رو در نظر نگرفتم. می‌تونستم جایی درباره خوبی‌هاش بنویسم که به مخاطب حس انصاف بده اما این کار رو نکردم.

حقیقا برای من که در دوران خبرنگاری نزدیک ۳۰ تا تحلیل و بررسی درباره محصولات مختلف نوشته بودم و این موارد رو رعایت می‌کردم تجربه جدیدی بود. چون معمولا در اون بررسی‌ها همه چیز خیلی به دقت انتخاب میشه سعی میشه طوری نوشته نشه که صاحب محصول ناراحت بشه و نقد بسیار ظریف انجام میشه و بعضا دچار خود سانسوری هم میشه. حتی یادمه اون سال‌ها سعی کردیم چند بار از اون چارچوب خارج بشیم و نشد.

اما ایرادات جواب‌ها:

  • بلد نیستی این رو باید این طور انجام می‌دادی. مسئله اینه که یک محصول خوب manual لازم نداره خودش رو به روش درست ابراز می‌کنه من هم سعی کردم مثل یک کاربر تازه کار باهاش برخورد کنم که عادات قبلی داره و اول می‌ره سراغ انجام دادن کارها به شکل‌های قبلی پس این اپروچ وارد نیست که شورت کاتش فلان بود. منم البته سعی کردم فقط درموضوعات بیسیک مثلا کپی و این موارد مقایسه کنم و مثلا از این نگم که چرا منوی استارتش این طوری هست یا دکمه بستن جای دیگه است یا مینی‌مایز اونجاست و متمرکز بشم روی مواردی که واقعا عجیب بودن. البته منم پیش فرضم این بود که برای این مواجهه لازم نباشه دست به سرچ بشی. مثلا من بعد از یه سرچ فهمیدم که کات کردن چطوریه اما مواجه ام این بود که شورت‌کی‌های همیشگی رو زدم و کار نکرد بعد راست کلیک کردم و گزینه‌اش نبود. این یعنی تجربه خراب شده.
  • برای من درست کار کرد. نمی‌دونم اما این موضوع اهمیتی نداره. یه محصول درست برای همه درست کار می‌کنه و اگه برای بعضی‌ها درست کار کنه به این معنی نیست که خوبه و بقیه باید یه طوری مشکل‌شون رو حل کنن. یه سری از پیشنهاداتی که بهم داده شد رو من در سرچ‌ها هم پیدا کردم

اما شاید بد نباشه تجربیات مثبتی که این مدت داشتم رو هم بگم:

  • مک بوک ایر دستگاه به شدت سبکی هست و اکثر نیازهای من رو بر طرف کرد. یعنی من دیگه نیاز نداشتم یه لپ‌تاپ و یه تبلت رو با خودم حمل کنم یا نیاز نداشتم فقط تبلتم رو با خودم ببرم و همه‌اش نگران محدودیت‌هاش باشم. من چند سفر رو فقط با یه مک‌بوک و آیفون داشتم و در طول سفر در حالی که بعضا تا دو روز به برق دسترسی نداشتم برام دردسر درست نکرد.
  • اگه رم مناسبی داشته باشید پرفورمنس دستگاه خوبه و تجربه روونی رو خواهید داشت. رم مک‌بوک من ۸ گیگ هست که کروم خیلی سریع پرش می‌کنه و دستگاه به لگ می‌خوره اما در نسخه آخر کروم که تب‌ها دی اکتیو می‌شن تجربه به نسبت بهتری گرفتم هرچند یه فیچر رو از دست دادم.
  • هماهنگی دستگاه‌ها با هم به اندازه کافی خوبه. هرچند یه سری باگ‌ها و گیرهایی وجود داره اما جاهایی هم واقعا تجربه تمیز طی میشه. مثلا تجربه ایردراپ واقعا تمیز هست. یا تجربه کپی و پیست کردن بین دستگاه‌های مختلف معمولا خوب کار می‌کنه.
  • مک به اندازه iOS بسته نیست و میشه انواع کارها رو باهاش کرد. کامند لاین داره. میشه در تنظیمات سیستمی‌اش دست برد و انواع نرم‌افزارهای ریز و درشت رو روش نصب کرد.
  • با وجود اینکه اپل واچ باتری خیلی بدی داره و سینک عجیبی هم بین اون و آیفون نیست (مثلا من انتظار داشتم پادکست‌هایی که روی گوشی دانلود میکنم رو بتونم روی ساعت هم دانلود شده گوش بدم اما نمی‌شد) با این حال اما تجربه دریافت نوتیفیکیشن‌ها و کار کردن با ساعت مناسب هست. البته اون طوری که انتظار داشتم هم اپلیکیشن‌هایی عجیب غریبی نسبت به رقبا نداره و تقریبا محدود به همون استفاده‌های اصلی هست.
  • دوربین آیفون در حد خوبی عکس‌های شفافی می‌گیره و مهمتر اینکه لرزشگیر فوق‌العاده‌ای داره و البته میکروفن هم خوب کار میکنه برای همین می‌تونه ابزار خوبی برای ضبط ولاگ و ویدئوهای مختلف باشه.