عناوین و مقدمه این را سال ۹۷ نوشته بودم اما به دلایلی کاملش نکردم و منتشر نشد. احتمالا با گذشت این مدت موضوع دیگر محرمانه هم نباشد.
احتمالا زمانی که این نوشته منتشر میشود خبر ادغام قطعی تخفیفان و نت برگ منتشر شده است برای همین با خیالی راحتتر میتوانم آنچه طی ۹ ماه کار در تخفیفان یاد گرفتم را از زوایای مختلف با شما سهیم شوم. ادغام این شرکت در نهایت به نفع همه است چرا که رویکردهای انحصاریشان صرفا هزینه فعالیت و بازاریابی را بالا برده بود و عملا هیچ سودی برای دو طرف نداشت. البته که ماهیت چنین کسب و کاری هم این است که نمیتوان غیر انحصاری کار کرد.
به عنوان فاندر یاد بگیرید چه زمانی کار را رها کنید
جنگیدن و ادامه دادن همیشه یک صفت پسندیده نیست. احتمالا باید جاهایی موضوعات را به حال خودش رها کنید. شاید این رو بشه معادل عبارت Let’s fire burn که رید هافمن در یکی از پادکستهاش بهش اشاره کرد در نظر گرفت. اگه نتونید بیخیال خیلی از چیزها بشید خیلی چیزها رو هم از دست خواهید داد.
فاندر تخفیفان عملا هیچ چیز رو نمیتونست (یا نمیخواست) رها کنه از کوچکترین چیزها رو با جزئی ترین اکشنها پیگیری میکرد و خودش رو درگیر محاسبات قیمت هر تک فروش هم میکرد.
به عنوان مدیرعامل تفویض وظیفه را باور کنید
اگر نتوانید تفویض وظیفه کنید احتمالا باید قید Scale کردن را بزنید و اگر Scale نکنید چیزی بیشتر از یک کسب و کار شخصی یا خانوادگی نیستید. برای تفویض وظیفه لازم است به آدمها اعتماد کنید. اگه مشکل عدم اعتماد دارید یا میترسید به آدمها اعتماد کنید و دائما باید چکشون کنید و فکر میکنید از زیر کار در میرن درگیر میکرو منیجمنت میشید و این موضوع خیلی زود شما رو از پا در میاره و اجازه نمیده بزرگتر و کلانتر فکر کنید.
مدیرعامل تخفیفان خیلی کم چیزی رو تفویض میکرد (به این معنی که بسپاره به یه نفر دیگه) و اگر هم این کار رو میکرد طوری انجام میداد که حتما خراب بشه که بعدا خودش بتونه ورود کنه. (البته این یه تله رایج هست اینکه کارها رو طوری انجام بدی که حرف خودت رو اثبات کنی)
راههای ارتباطی داخل سازمان را بهینه کنید
اگر گردش اطلاعات داخل سازمانتون مشکل داشته باشه احتمالا شما هم به مشکل میخورد و حرفها به درستی منتقل نمیشه. این روزها ابزارهای متعددی مثل تیمز، اسلک، کلیک و یا نمونه ایرانیاش لیمو سعی دارن ارتباطات درون سازمانی رو بهینهتر کنند.
تخفیفان اون زمان از تلگرام استفاده میکرد گاهی چیزهایی ایمیل میشد اما مسئله این بود که این کار بهینه انجام نمیشد و عملا برای هر موضوعی یه گروه وجود داشت.
هر سال مجددا به ساختار سازمانی نگاه کنید
به نظرم مهمترین مسئله در ساختار سازمانی این است که کار کند. آدمها باید جای موثری باشند و احتمالا بهتری است از تغییر دادن آن نترسید.
ساختار تخفیفان به مرور بی معنی شده بود. سرپرستها عملا تفاوتی با مدیران نداشتند. لایههای سازمانی برای کسی مشخص نبود و یک چارت سازمانی مرجع برای افراد وجود نداشت همین میشد که فرد با ورود به شرکت دنبال اثبات و کشف جایگاه خودش بود و تا مدتها عملکرد مناسب رو نداشت.
پشت سر نیروهایتان بد نگویید
به نظرم این بدترین چیز ممکن است که مدیرعامل به نیروهایی که هر روز برای آنها هزینه میکند اعتماد نداشته باشد و از فرصتی برای تخریب آنها استفاده کند.
تجربه شخصی من این طوری بود که یک هفته پس از شروع به کارم در معرض حجم بالای انتقاد قرار گرفتم که چرا فلانی کاری نمیکند؟ چرا عملکردش بد است؟
به نیروهایتان انگیزه تصمیمگیری بدهید
نیروهایی که انگیزهای برای تصمیم گیری نداشته باشند و از تبعات آن بترسند فقط زمان شما را میگیرند و وبال گردنتان میشوند. اگر به نیروها برای تصمیمگیری انگیزه ندهید اصلا برای چه کسی را استخدام میکنید. به نظرم فقط بخش کمی از سازمانتان باید دوئر (صرفا مجری) باشند و بقیه باید تصمیم بگیرند و پیش بروند.
اجازه دهید باور کنند تاثیر گذار هستند
نیروهایتان باید باور کنند که موثر هستند و میتوانند کارهای بزرگی کنند در غیر این صورت روز به روز بیشتر تحلیل میروند و کمتر کار به درد بخوری میکنند.
بی هدف از کسی تعریف نکنید (معیارهای مشخصی برای تعریف کردن از نیروهایتان داشته باشید)
بی هدف تعریف کردن صرفا نیروهایتان را گیج میکند دیگر نمیخوانند چه کاری خوب است و چه کاری بد است و به مرور کارهایی را میکنند که مطلوب نیست در صورتی که پیش از آن به خاطر انجامشان تعریف شنیده بودند.
بیشتر کار کردن یا سخت کوشی را به یک ارزش تبدیل نکنید هوشمندانه کار کردن است که ارزش دارد
اینکه نیروهایتان تا پاسی از شب و روزهای تعطیل هم کار کنند اصلا ارزش نیست. این یعنی جایی از فرآیندهایتان میلنگد و این یعنی به زودی زیر چرخدهندههای کارهایتان له میشوید و نمیتوانید رشد کنید.
زیر قولهایتان نزنید. به کلامتان متعهد باشید
همین یک موضوع میتواند شاکله سازمان را بهم بزند. کافی است یک بار چیزی بگویید و زیر قولتان بزنید تا برای همیشه به کلی در شرکت خودتان بی اعتبار شوید و دیگر کسی روی حرف و چیزهایی که ترسیم میکنید حساب باز نکند.