داستان یک شروع قسمت دوم: لین استارتاپ ماشین یک اتفاق غیر منتظره

«داستان یک شروع» مطلبی چند قسمتی درباره ماجرای شکل‌گیری می‌بریم و مسیری است که طی این سال‌های کم طی کردم. قسمت اول را اینجا بخوانید. این قسمت از یک رویداد غیر منتظره می‌گویم که مسیر کاری من را تغییر داد: لین استارتاپ ماشین. ۲۰ سالم است. با تجربه کمی در کار خبرنگاری خیلی اتفاقی پایم به رویداد استارت‌آپی «لین استارتاپ ماشین» باز می‌شود. قرار است به عنوان خبرنگار رویداد افتتاحیه را پوشش دهم اما شب قبلش با خودم فکر می‌کنم «اگر شانس این را داشته باشم که ایده‌ام را مطرح کنم چه؟» آیا می‌توانم رویایم برای راه اندازی یک استارت‌آپ را آنجا به حقیقت تبدیل کنم؟ آیا وقت آن نرسیده به جای مکتوب کردن موفقیت دیگران خودم جریان ساز باشم؟...

مهٔ 18, 2018 · 5 دقیقه

داستان یک شروع قسمت اول: فرار از مدرسه

ماسک شیمیایی به صورتم زار می‌زند. شیشه‌اش را بخار گرفته اما کم و بیش می‌توانم از لابلای آن صورت مردم را ببینم. چهره‌هایی بی روح و مات زده. بعضی تعجب می‌کنند بعضی عین خیالشان نیست. بعضی تراکت ها را از دستم می‌گیرند و چند قدم آن طرف تر روی زمین می‌اندازند. این تمثیلی از سرنوشت ماست. اولش با هیجان ما را می‌گیرند بعد که از هیجان می‌افتیم ما را زمین می‌زنند....

مارس 18, 2018 · 5 دقیقه

ایکیرو ؛ زیستن به وقت مرگ

«گاهگاهی به مرگ خود فکر می‌کنم و در این‌ حال به این فـکر مـی‌افتم که اصلا چطور می‌توانم‌ تحمل نفس آخر را داشته باشم، درحالی‌که این‌ نوع زندگی را دارم، چطور‌ می‌توانم‌ ترکش کنم؟ احساس می‌کنم خیلی چیزهای دیگر هست،که‌ انجام دهم. این احساس را دارم که خیلی کـم زنـدگی‌ کرده‌ام و در این وقت به فکر فرو می‌روم.اما غمگین نمی‌شوم‌. از‌ چنین احساسی بود که‌ ایکیرو به وجود آمد…»...

فوریهٔ 18, 2018 · 5 دقیقه

۵ اشتباه مهلک ایرانی‌ها درباره آن استارتاپ

استارت‌آپ در ایران مثل مرغ عزا و عروسی شده است. هر اتفاقی که می‌افتد بالاخره یک ربطی به استارت‌آپ‌ها دارد. از این طرف آدم از کسانی که انتظار دارد و گمان می‌کند بیشتر می‌فهمند هم حرف‌های عجیبی می‌شوند. معمولا افراد درباره استارت‌آپ‌ها شروع به اظهارنظر می‌کنند بدون اینکه با مفهوم استارت‌آپ آشنا باشند. در این نوشته می‌گوییم چرا خیلی از ایرادها وارد نیست. ۱- مفهوم استارت‌آپ در ایران شوآفی بیش نیست طبیعی است که هر مسئله جدیدی در بدو ورود به جامعه موافق و مخالفانی دارد....

ژانویهٔ 18, 2018 · 4 دقیقه

کارخانه چسب هل و نگاهی دیگر

چند روز گذشته عکسی در شبکه‌های اجتماعی پخش شد از نماز اجباری در کارخانه چسب هل که احتمالا شما هم مثل من پیش از این اسمش را نشنیده بودید. بعد از آن به لطف شفافیت یا شوآف مدیرعامل (یا هرچه اسمش را بگذاریم) اطلاعات زیادی از فضا و قوانین کاری رروی اکانت توییتر کارخانه (چند کارخانه را می‌شناسید که اکانت توییتر داشته باشند؟) بازنشر شد که حکایت از قوانین عجیب و بعضا ضد انسانی مدیر این کارخانه و «برده‌داری» او داشت....

دسامبر 18, 2017 · 8 دقیقه

ده دلیل برای اینکه بعضی‌ها کارآفرین می‌شوند

پیشگفتار: قصد دارم در سری جدید وبلاگم بیشتر و راحت‌تر درباره تجربیاتم بنویسم. هرچند شکستن چارچوب‌های پیشینم کار دشواری است اما تلاش می‌کنم بر خلاف نگارش در روزنامه‌ها و مجلات که به آن عادت کردم دوباره به شخصی نویسی رو بیاورم. «ده دلیل برای اینکه بعضی‌ها کارآفرین می‌شوند» اولین نوشته من از فصل جدید وبلاگم است و قرار بر این است هر شنبه مطلب جدیدی منتشر کنم. یکسال گذشته که تمام وقتم را صرف راه‌اندازی استارت‌آپ می‌بریم کردم بسیار به این فکر کردم که چه چیزهایی به دست آوردم و چه چیزهایی را از دست دادم....

نوامبر 18, 2017 · 6 دقیقه

بهترین نرم‌افزارهای آزاد CRM و ERP سازمانی

۳۰ سال پیش هنگامی که یکی از دانشجویان دکترای دانشگاه ام‌آی‌تی از انحصار علم برنامه‌نویسی به ستوه آمد و تصمیم گرفت در مقابل این زندان علمی به پا خیزد، مفهوم «نرم‌افزار آزاد» متولد شد. رشد این نرم‌افزارها سرسام‌آور بود و به مقدار بسیار زیادی در پیشرفت علم برنامه‌نویسی کمک کردند. سازمان‌ها نیز مانند سایر نهادهای وابسته به نرم‌افزار، تحت تاثیر این موج قرار گرفتند و نرم‌افزارهای متن‌باز زیادی را به دل خود راه دادند....

ژانویهٔ 18, 2017 · 10 دقیقه

درباره فیلم into wild و افزایش میلم به وحش

وقتی فیلم Into Wild را دیدم آن را مانند تجربه غریب و گمشده‌ای یافتم که باید هرچه زودتر به قلبش می‌زدم. پسری که یک روز تمام دار و ندارش را رها می‌کند تا به اصالت خودش برگردد. برای همین پیش از آنکه پایش به دانشگاه برسد بدون هیچ داشته‌ای به طبیعت می‌رود و باقی عمر خودش را جدا از جامعه در آنجا زندگی می‌کند. برای من که طبیعت را مادر اصلی انسان می‌دانم این سفر در حقیقت بازگشت به اصالت انسانی خویش است....

اوت 18, 2016 · 2 دقیقه

کارخانه چسب هل و نگاهی دیگر

چند روز گذشته عکسی در شبکه‌های اجتماعی پخش شد از نماز اجباری در کارخانه چسب هل که احتمالا شما هم مثل من پیش از این اسمش را نشنیده بودید. بعد از آن به لطف شفافیت یا شوآف مدیرعامل (یا هرچه اسمش را بگذاریم) اطلاعات زیادی از فضا و قوانین کاری رروی اکانت توییتر کارخانه (چند کارخانه را می‌شناسید که اکانت توییتر داشته باشند؟) بازنشر شد که حکایت از قوانین عجیب و بعضا ضد انسانی مدیر این کارخانه و «برده‌داری» او داشت....

اوت 18, 2016 · 8 دقیقه

ما همه یک روز فکر کردیم چراغ از برودت هوا قرمز مانده!

بیش از ۴۰ نفر به خاطر برخورد دو قطار مسافربری جان باختند و عده بیشتری زخمی شدند. اتفاق به اندازه کافی تلخ و گزنده است من قصد ندارم مقصران این ماجرا را تطهیر کنم یا اتفاق را پیش پا افتاده و سطحی جلوه دهم. حرف من همان است که در تیتر آمده است. احتمالا خود ما هم یک روز از خواب بیدار شدیم، به محل کارمان رفتیم، مشغول کارمان شدیم، حوصله‌مان سر رفته، چند فحش زیر لب دادیم و کاری را سرسری انجام دادیم....

اوت 18, 2016 · 3 دقیقه